خیلی سخت و دردآور است که همه خواب باشند و ما نتوانیم حتی پلک روی هم بگذاریم،

اما اگر این بی خوابی ‌فقط یکی دو شب ادامه پیدا کند،قطعاً تمام تمرکزمان رابرای انجام

کارهای روزمره از دست خواهیم داد چه برسد به اینکه هیچ وقت خواب به چشمانمان نیاید.

..........

اصغر قربانی به بچه ها گفت " من یقینا فردا شهید می شوم .

برای اینکه جنازه ام روی زمین نماند . اسمم را کف پایم بنویسید .

یکی با ماژیک کف پایش نوشت : شهید علی اصغر قربانی

ترکش خمپاره سرش را برد ، از کف پایش شناسایی شد . 

حسین من ...

روزگاریست به رویای حرم دلبستم 

چقدر صحن تو زیباست مرا هم دریاب

صبحم بنام تو ...

از دور سلام ...

! ♥♥ السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ♥

وسط جبهه بهش گفتم : بچه الان چه وقت نماز خوندنه ؟

گفت : از کجا معلوم دیگه وقت کنم 

و شروع کرد نماز خواندن

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته را که گفت ...

یک خمپاره آمد و بردش 

یادش گرامی

روزی در سرزمینم یواشکی ساکشان را می بستند تا به جبهه بروند

یواشکی برای نماز شب  می رفتند و شهید می شدند

ولی امروز

یواشکی افکارمان تغییر کرده

☚  تو شدی بی غیرت و من بی حجاب  ☛

امروز روسری از سر برمی داریم به اسم آزادی 

و تو کامنت می گذاری سپاس بانووو ...

ﺷﻬﯿﺪﻏﺮﯾﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﮑﺮش را ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻧﮕﺮﻓﺖ...

ﭘﺲ از ﺑﺎز ﮐﺮدن ﻣﻌﺒﺮ ﻣﯿﻦ ، ﺑﻪ ﺳﯿﻢ ﺧﺎردار ﺣﻠﻘﻮی رﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﯽﺷﺪ آن را ﻗﻄﻊ ﮐﺮد ، ﭼﻮن اﮔﺮ ﺳﯿﻢ را ﻗﻄﻊ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ ، ﺳﯿﻢﻫﺎ ﺟﻤﻊﺷﺪه و ﻣﻌﺒﺮ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﯽﺷﺪ . ﺧﺒﺮ رﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﮔﺮدان پشت ﺳﯿﻢ ﺧﺎردارﻫﺎی ﺣﻠﻘﻮی ﮔﯿﺮ اﻓﺘﺎده ؛

از ﻣﮑﺎﻟﻤﺎت ﺑﯽﺳﯿﻢ ﻣﻌﻠﻮم ﺑﻮد ﺑﺮادر ﮐﺎوه اﺻﺮار دارﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﺎر زودﺗﺮ ﺷﺮوع ﺷﻮد .

در ﻫﻤﯿﻦ ﺣﯿﻦ ﯾﮏ ﺟﻮان ﺑﻪ روی ﺳﯿﻢﻫﺎی ﺧﺎردار ﺧﻮاﺑﯿﺪ ، ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻪ از روی ﻣﻦ ﻋﺒﻮر ﮐﻨﯿﺪ .

ﺑﯿﺶ از ﺳﯿﺼﺪ ﻧﻔﺮ از روی ﺑﺪن او ﻋﺒﻮر ﮐﺮدﻧﺪ .

تاب بازی 

آرزو بود 

برای دختری که پدرش

دستهایش را 

در میدان مین جا گذاشته بود

الهی بین ما و گناه سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن !

بارالها ! ما را از ترکش خمپاره های گناه حفظ کن !

یا حسین ( ع )

ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ ؛

ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ،  

ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ !!

ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻟﻪ ‏»

ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ

ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ...

شهدا مقصدشان زیبا بود 

اگر مسیر زیباست، باید ابتدا یقین پیدا کنی که به کجا می رود ;

اما اگر مقصد زیباست، به مسیر آنچنان توجهی نکن ،

به راهت ادامه بده ... درست مثل شهدا 

مسیر دنیا ... مقصد شهادت 

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ راز ﻋﺠﯿﺒﯽ اﺳﺖ

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ:  ﻣﺜﻞ ﺣﺎج اﺣﻤﺪ ﻣﺘﻮﺳﻠﯿﺎن ﺳﯽ و دو ﺳﺎل

ﻧﺎ ﻣﻌﻠﻮم ﺑﺎﺷﯽ ...

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺎ3 داداش ﻣﺜﻞ ﺑﺎﮐﺮی ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪون ﺟﻨﺎزه ﺷﻮن ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ...

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺪای ﻣﻈﻠﻮم
ﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ :« ﯾﺎران دﯾﮑﺘﺎﺗﻮر» !!!

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺪن ﻧﯿﻤﻪ ﺟﺎن ﺑﭽﻪ ﻫﺎی ﻫﻮﯾﺰه ﮐﻪ زﯾﺮ ﺷﻦ ﺗﺎﻧﮑﻬﺎ ﻟﻪ ﺷﻮﻧﺪ و آﺧﺸﺎن ﻫﻢ ﺿﺒﻂ ﻧﺸﻮد ...

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺪن ﻫﺎی ﻧﺎزﻧﯿﻨﯽ ﮐﻪ درﮐﻮه ﻫﺎی ﮐﺮدﺳﺘﺎن ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﺪﻧﺪ

ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮا ﻧﺎن و ﺧﺮﻣﺎ ﺑﺪﻫﯽ و ﻧﻔﺮﯾﻦ و ﻧﺎﺳﺰا ﺗﺤﻮﯾﻠﺖ دﻫﻨﺪ ...

ﮔمناﻤﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪ ﺟﺎﻧﺒﺎز 70 درﺻﺪ ﺑﮕﻦ ﺑﺎ ﺳﻬﻤﯿﻪ رﻓﺖ  داﻧﺸﮕﺎه ...

و این است گمنامی ...

❞ خاطره ای از شهید ابوالقاسم دهدار پور❝

از شهدای بهبهان ، یک هفته قبل از شهادتش ، یه روز صبح زود از راه رسید . وقتی به خونه اومد از من خواست

برم دنبال نامزدش و اونو به خونه بیارم .

گفتم : این اول صبحی خوبیت نداره برم در خونشون ، اما راضی نشد .

به اصرار اون دنبال ...

آﯾﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ اﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ را ﺣﻞ ﮐﻨﯿﺪ ؟

ﮔﻠﻮﻟﻪ ای از  ﻟﻮﻟﻪ دوﺷﮑﺎ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ اوﻟﯿﻪ ی ﺧﻮد از ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺰار ﻣﺘﺮی ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺷﻮد و در ﻣﺒﺪا ﺑﻪ ﺣﻠﻘﻮﻣﯽ

اﺻﺎﺑﺖ ﻧﻤﻮده و آن را ﺳﻮراخ ﮐﺮده وﮔﺬر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ،

ﺣﺎﻻ ﻣﻌﻠﻮم ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ ﺳﺮ ﮐﺠﺎ اﻓﺘﺎده اﺳﺖ ؟

ﮐﺪام ﮔﺮﯾﺒﺎن ﭘﺎره ﻣﯽ ﺷﻮد ؟

ﮐﺪام ﮐﻮدک در اﻧﺰوا وﺧﻠﻮت اﺷﮏ ﻣﯽرﯾﺰد ؟

ﻣﻌﻠﻮم ﮐﻨﯿﺪ ﮐﺪام ﺗﻦ ﻣﯽ ﺳﻮزد ؟

ﮐﺪام ﺳﺮ ﻣﯽ ﭘﺮد ؟

 ｡｡｡ ﻋﺎﺷﻘﺎن را ﺳﺮ ﺷﻮرﯾﺪه ﺑﻪ ﭘﯿﮑﺮ ، ﻋﺠﺐ اﺳﺖ ｡｡｡

رزمنده ای گفت : چند روز بعد از عملیات یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش و هرجا می رفت با خودش می برد

از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟

گفت که آرپی جی زن بوده ، توی عملیات انقد آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه ، باید براش بنویسی تا بفهمه...

✍ گوش هایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود ، 

چشم و گوشمان که باز نشد هیچ ، بماند!

شرمنده ایثارت هستیم جوانمرد ✎